تاریخ، زمان و محل برگزاری آزمون عملی بازیگری ارشد ناپیوسته داخل ۹۳
سازمان سنجش آموزش کشور درباره تاریخ، زمان و محل برگزاری آزمون عملی در رشته بازیگری از کد رشته امتحانی ۱۳۵۷ آزمون ورودی تحصیلات تکمیلی (دورههای کارشناسی ارشد ناپیوسته داخل) سال ۱۳۹۳ اطلاعیه ای را صادر کرد.
میترسی از اخبار کنکور ارشد جدا بمونی؟ ما همه اخبار رو بهت میگیم! کافیه عضو کانال تلگرام کارشناسی ارشد بشی … و یا وارد پیج اینستاگرام مسترتست بشی …
به گزارش مسترتست، پیرو انتشار اطلاعیه مورخ ۱۳/۳/۹۳ سازمان سنجش آموزش کشور در خصوص انتشار اسامی معرفی شدگان چند برابر ظرفیت رشتههای دارای شرایط خاص و یا بورسیه و اعلام تاریخ برگزاری آزمون در رشتههای دارای پروژه و عملی آزمون ورودی تحصیلات تکمیلی (دورههای کارشناسی ارشد ناپیوسته داخل) سال ۱۳۹۳، بدین وسیله از آن دسته داوطلبانی که در رشته بازیگری از کد رشته امتحانی ۱۳۵۷ مجاز به انتخاب رشته شدهاند و نسبت به تکمیل فرم انتخاب رشته اینترنتی خود در موعد مقرر اقدام و حداقل یکی از کد رشته محلهای تحصیلی بازیگری را انتخاب نمودهاند، میرساند که لازم است برای شرکت در آزمون عملی به شرح ذیل اقدام نمایند. بدیهی است عدم مراجعه برای شرکت در مرحله فوق، بمنزله انصراف داوطلب از گزینش نهایی در کد رشته محل یا رشته محلهای انتخابی مربوط تلقی میگردد و فرصت دیگری برای انجام این مرحله وجود نخواهد داشت.
زمان مراجعه برادران | زمان مراجعه خواهران | ||||
روز | تاریخ | حرف اول نام خانوادگی | روز | تاریخ | حرف اول نام خانوادگی |
شنبه | ۷/۴/۹۳ | از حرف «الف» تا حرف «خ» | چهارشنبه | ۱۱/۴/۹۳ | از حرف «الف» تا حرف «ش» |
یکشنبه | ۸/۴/۹۳ | از حرف «د» تا حرف «ط» | |||
دوشنبه | ۹/۴/۹۳ | از حرف «ظ» تا حرف «مح» | پنجشنبه | ۱۲/۴/۹۳ | از حرف «ص» تا حرف «ی» |
سه شنبه | ۱۰/۴/۹۳ | از حرف «مخ» تا حرف «ی» |
متن نمایشی مربوط به آزمون عملی کارشناسی ارشد رشته بازیگری- خانمها منولوگ از نیمه دوم صفحه ۳۰ از نمایشنامه آنتونی و کلئوپاتر نوشته شکسپیر ـ ترجمه علاءالدین پازارگادی ـ انتشارات بنگاه ترجمه و نشر کتاب ـ چاپ دوم ـ سال ۱۳۵۹ | متن نمایشی مربوط به آزمون عملی کارشناسی ارشد رشته بازیگری- آقایان منولوگ از پایان صفحه ۴۴۲ تا آغاز جملات «پوپوا» در صفحه ۴۴۴ از کتاب مجموعه آثار چخوف ـ جلد ۴ ـ ترجمه سروژ استپانیان ـ انتشارات توس |
کلئوپاتر ای چارمیان، فکر میکنی او اکنون کجا است؟ آیا نشسته یا ایستاده یا راه میرود یا سوار بر اسب است؟ آه، چه اسب خوشبختی که سنگینی انتونی را تحمل میکند! ای اسب، کار خود را نیک انجام ده چون باید بدانی به چه کسی سواری میدهی، کسی که نیمی از جهان زیر لوای او است، که پشتیبان و حامی بشر میباشد او در این لحظه میگوید یا نجوا میکند: «مار مصری من کجاست؟» (چون مرا اینطور میخواند) اکنون من گواراترین زهر را مینوشم. مرا موقعی بخاطر بیار که پوستم از نیشگان محبتآمیز خورشید سیاه شده و گذشت زمان چینهایی عمیق به صورتم انداخته است. ای قیصر گشاده پیشانی، وقتی تو بر فراز این نقطه ایستاده بودی من لقمه شایستهای برای یک سلطان بودم و پمپی بزرگ روبروی من ایستاد و چشمانش با دیدن من از حدقه خارج میشد. و آنقدر بمن خیره میگشت تا از مشاهده جان و روح خود جان میسپرد. | اسمیرنف (ادای او را در میآورد.) ظریف که نبود هیچ خشن هم بود! بنده آداب معاشرت با خانمها را بلد نیستم! خانم محترم بیشتر از گنجشکهایی که شما دیدهاید، بنده زن دیدهام! سه بار به خاطر زن دوئل کردهام، تا حالا دوازده تا زن را ول کردهام، نُه تا زن هم مرا ول کردهاند! بله! یک زمانی بود که من خُلبازی در میآوردم، زبانبازیها میکردم، خودم را لوس میکردم، شیرین زبانی و دلفریبی میکردم، پاشنههای پایم را بهم میکوبیدم… عاشق میشدم، رنج میکشیدم، به ماه نگاه میکردم و از سینه آه میکشیدم، بیحال میشدم، آب میشدم، یخ میکردم، داغ میکردم… دیوانهوار عنان به عشق و به سودا میسپردم ـ مرده شورم ببرد ـ درباره حقوق نسوان مثل زاغچه قارقار میکردم و مزخرف میگفتم، نصف هست و نیستم را در این راه این احساس ظریف از دست دادم ولی حالا ـ نوکرتانم! حالا دیگر سر بنده کلاه نمیرود! دیگر بس است! «چشمهای سیاه، چشمها شهوتانگیز» لبهای لعلفام، چالهای گونه، شب مهتابی، بغبغو، «زمزمه و نفسنفس زدنهای شومآلود»… خانم محترم، حالا دیگر بنده بابت این مهملات، یک پول سیاه هم نمیدهم! تمام زنها ـ بلانسبت حاضران ـ از بزرگ گرفته تا کوچک، قر و قنبیلهای و ادا و اطواری و سخن چین و بددل و تا مغز استخوان دروغگو و خودبین و ناچیز و بیرحمند… منطقشان، نفرت بر میانگیزد و اینجاشان (کف دست را به پیشانی میزند.) از صراحت لهجهام عذر میخواهم، شعور یک گنجشک از شعور هر فیلسوف دامنپوشی به مراتب بیشتر است! به بعضی از این مخلوقات شاعرانه که نگاه کنی غیر از ملاحت وافر و میلیونها افسون و جذابیت و یک نیمه خدایی واقعی نمیبینی ولی کافیست به روحش نگاه کنی تا بفهمی که یک سوسمار خیلی معمولی ست! (دستش را روی پشتی صندلی میگذارد و صندلی را با سر و صدا میشکند.) ولی عجیبتر از همه آنکه این سوسمار معمولی، معلوم نیست به چه علت تصور میکند که شاهکار او، مزیت او، انحصار او، همانا احساس ظریف است، عشق است! مرده شورم ببرد، حاضرم وارونه از درخت آویزانم کنند اگر زن، غیر از سگ کوچولویش کسی را دوست داشته باشد! .. زن، در کار عشق فقط بلد است، نک و نال کند و آبغوره بگیرد! آنجایی که مرد رنج میکشد و فداکاری میکند، عشق زن فقط در این خلاصه میشود که تظاهر کند و دامن بچرخاند و سعی کند بینی طرف را محکمتر بگیرد. شما این بدبختی را دارید که زن باشید بنابراین قاعدتاً باید طبیعت زن را از روی تجربه شخصیتان بشناسید. وجداناً به من بفرمائید: آیا در عمرتان هیچ زنی دیدهاید که صادق و وفادار و با ثبات باشد، نه، محال است دیده باشید! فقط پیر زنها و ناقصالخلقهها، وفادار و با ثباتند! امکان دیدن یک گربه شاخدار یا یک کاروانک سفیدرنگ بیشتر از دیدن یک زن باثبات است! |