مگه اعلام کردن؟

اقا بهادر بالینی شبانه و روزانه تا سقف رتبه ۴۰۰ برمیداره..۴۰۰شبانه اردبیل که اخریشه…البته سال به سال فرق میکنه اما خب به طر کلی تو این رنجه…ان شالله شما با ی رتبه خوب قبول شین..:)

موافقم من میخونم ?

مچکرم خانوم “مرجان”
هرچند مدت زیادی هست که خودم و قلمم گم شدیم…اما کلمات همیشه حاضرند.

ان شااللههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه

آمینی ها صلوااااااااااااااااااااااااااااااات

الهی آمین . ایشالا نتیجه خوبی میگیری

نگران نباش ان شاالله رتبه شما زیر۶۰هست

شما که داشتی وقت کم میووردی پس چطور ۱۰برگشتی خونه؟

علیک سلام

منم مثلِ دوستِ میم کافمون یه شبه جزیره بودم و سمتِ چپم پنجره بود که میشد بچه هایی که بدو بدو میان که لحظه آخر خودشونُ برسونن سر جلسه ببینم،با این تفاوت که نفرِ جلوییم کوه بود به ارتفاعِ یه پله:-D
آزمونِ رشته خودم صبح بود و روزِ قبلش ظهر تا عصر رشته شناور دادم،کل ۱۸۰ دقیقه رو سر جلسه نشستم و دوستم یه ساعت قبلِ من بلند شده بود بره، که من متوجه نشدم و خودش بعدا بهم گفت که چقدر بال بال زده و بالا پایین پریده که من حواسم به سوالا بوده و ندیدمش:))
یه مراقبِ خیلی خیلی خوب بود که دفترچه بچه هارُ دونه دونه چک میکرد که همه اسمشونُ حتما بنویسن که مشکلی براشون پیش نیاد، خیلی هم هوامونو داشت، درو میبست که بچه هایی که امتحانشونُ دادن و تو راهرو سر و صدا میکنن حواسِ مارو پرت نکنن،از همینجا ازشون تشکر میکنم^_^
بماند که موقعِ رفتن سر جلسه بس که استرس داشتم دوستم که ازم آدرس میپرسید و هرچی میگفتم متوجه نمیشد گوشیُ دادم دستِ راننده آژانس آدرس بده که افسر داشت جریمه میکرد که خداروشکر منصرف شد:-D
شب قبلش بعدِ یه ماراتنِ سه ساعته زودی گرفتم خوابیدم، سرِ شب بیدار شدم احساس کردم هیچی یادم نیست،فرمولارُ یه دور خوندم و نتونستم بخوابم تا ۳ نصفه شب:-|
صبح گیج و منگ از خواب بیدار شدم، رفتم حوزه و بازم منتظرِ دوستِ بیخیالم شدم که اونم برسه با هم بریم سرِ جلسه-_-
من و دوستم تو دو تا کلاس جدا جدا بودیم.کلاسِ ما به طرزِ مشکوکی به دو قسمتِ نامساوی تقسیم شده بود:/
ستونِ ما همه جوون تر بودن و بقیه کلاس چادری و سنشون زیاد بود، یه کم تعجب کردم ولی چیزی نپرسیدم که ای کاش میپرسیدم!!
سرگرمِ سوالا بودم که یهو مُراقبه گفت رشته ..! که متوجه نشدم، ۵ مین وقت دارید، تا به خودم بیامُ ساعتُ نیگا کنم و متوجه بشم منظورش با ما نبوده و هنوز نیمساعت وقت داریم، ضربانِ قلبم رفت رو ۲۰۰ و ۲۰ مین گذشت:-(
هم تو درسِ زبان زیادی وقت تلف کردم و هم به درسِ آخر نرسیدم و فقط دو تا تست زدم..
البته ناگفته نماند منم مثلِ دوستمون از این مکاشفه دو نفره سر جلسه بی بهره نبودم و با خودم حرف میزدم و تحلیل میکردم.
و این بود ماجرایِ ما..